معنی فیلمی از رافعی

لغت نامه دهخدا

رافعی

رافعی. [ف ِ] (اِخ) ایوب بن حسن رافعی. عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. (از انساب سمعانی).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) اسماعیل بن حکم رافعی. از آل ابی رافع و از موالی حضرت رسول (ص) بود و رافعی گفتن نیز بجهت انتساب بجد مذکورش میباشد. (از ریحانه الادب ج 2 بنقل تنقیح المقال).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) فاروقی. محمد رشیدبن عبدالقادربن مصطفی رافعی فاروقی. او راست: ترجمه الرافعی، یا ترجمه الشیخ عبدالقادر رافعی فاروقی حنفی. که پسرش شیخ محمد رشید آن را تألیف کرده و در مطبعه التقدم بسال 1323 هَ. ق. چ شده است. (از معجم المطبوعات ج 1).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) فاروقی طرابلسی. عبدالغنی بن احمدبن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی. او راست: ترصیع الجواهر المکیه فی تزکیه الاخلاق المرضیه (در تصوف). (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 چ 2 شود.

رافعی. [ف ِ] (اِخ) زرقی، ابوالحسن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن افلح بن رافعبن ابراهیم بن افلح بن عبدالرحمن بن رفاعهبن رافع انصاری رافعی زرقی. منسوب بجد اعلای خویش است که نقیب انصار در بغداد بود و او از عبداﷲ بغوی و دیگران روایت کرد و احمدبن عمربن بقال از او روایت دارد. رافعی در سال 363هَ. ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) مدنی. ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع مدنی از اهل مدینه. راوی بود و از پدر و عمش ایوب بن حسن رافعی روایت کرد. وی به بغداد رفت و در آنجا درگذشت. (از انساب سمعانی).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) فاروقی طرابلسی، عبدالقادر سعیدبن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی. وی عموی سید محمد رافعی کبتی در قاهره بود. او راست: 1- احیاء القلوب، چ مصر 1315 هَ. ق. 2- الزهر النضیر فی مدح البشیرالنذیر. 3- شفاء العلیل فی مدح طه الجلیل چ مصر 1323 هَ. ق. 4- نیل المراد فی تشطیر الهمزیه و بانت سعاد، چ مصر 1323 هَ. ق. (از معجم المطبوعات ج 1).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست: 1- الافلاذ الزبرجدیه فی مدائح العتره الطاهریه الاحمدیه. 2- الفرائد الرافعیه فی مدائح الحضره الرفاعیه. (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود.

رافعی. [ف ِ] (ص نسبی) منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. (از انساب سمعانی). || منسوب به رافع. (از لباب الانساب ج 1). || منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود.

رافعی. [ف ِ] (اِخ) حسین بن محمدبن جعفر. رجوع به حسین خالع در این لغت نامه و ریحانه الادب ج 2 شود.

رافعی. [ف ِ] (اِخ) عبدالرحمان افندی. وکیل دادگستری بود. او راست: نقاباه التعاون الزراعیه. (شرکتهای تعاونی کشاورزی) چ مصر 1332 هَ. ق. (از معجم المطبوعات ج 1).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) خلوتی، محمد بدرالدین خلوتی. او راست: بدیع التحبیر شرح ترجمان التحبیر، چ علمیه 1313 هَ. ق. (از معجم المطبوعات ج 1).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) محمد افندی محمود. او راست: شرح الهاشمیات. اصل هاشمیات متعلق به کمیت بن زید اسدی کوفی است که در آن مدح و منقبت بنی هاشم و جور و ستم بنی امیه را بنظم آورده است.
محمد محمود رافعی بر آن مقدمه ای در تاریخ شیعه نوشته و درآن برگزیده یی از اشعار کمیت و قصائد دیگر گویندگان بزرگ را ترجمه و شرح کرده است. (از معجم المطبوعات ج 1).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) ابوالفضل العباس بن محمدبن نصر السری بن هلال بن علاء. جزو محدثان متوسط مصر بود. که در سال 357 هَ. ق. در مصر درگذشت. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 170).

رافعی. [ف ِ] (اِخ) فاروقی، عبدالقادربن مصطفی (1323- 1248). مفتی سرزمین مصر و پیشوای حنفیان بود. او راست: التحریر المختار لرد المحتار (فقه حنفی) چ مصر 1323 هَ. ق. (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به اعلام المنجد شود.

حل جدول

فیلمی از رافعی

کیمیا و خاک

معادل ابجد

فیلمی از رافعی

539

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری